-
مزاحم !
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 02:13
از صبح تا ظهر که همش و همه جا سرو کله اش پیدا میشه و هست ، خونه هم که میام نظریه هاش و حرفاش میاد باهام و مزاحم میشن ، تازگیا دیگه تو خوابمم میاد !!! پ. ن : کاری که دوست داشتم رو پیدا کردم و یک محیط کاری دوستانه! با وجود اینکه حجم کاریم زیاده اصلا خسته نمیشم!
-
یه غزل از حافظ ، همینجوری! :D
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 17:40
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی چو امکان خلود ای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 00:28
قرار نبود برای عید بریم سفر ، هنوز هم قرار نیست بریم!!! اما من میخوام برم ! برای فراموشی لازمه یا یه وابستگی جدید پیدا کرد یا یه تغییر ایجاد کرد . نمیخوام آزادیم رو فدای فراموشی کنم . برای همین تصمیم به تغییر گرفتم تصمیم دارم با آغاز سال جدید ، از نو شروع کنم پ.ن : اگه دیر به دیر سر زد ، اصلا معنیش این نیست که اینجا و...
-
من احمقم؟
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 02:00
یه کسی ، یه روزی و یه جایی هوس میکنه یکی رو بذاره سر کار! و یه آدم بدشانس ، همون روز و همون جا میره سرکار !!! من فهمیدم خیلی زودباور و ساده ام ، اونقدر که باعث میشه بعضیا فکر کنن من احمقم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 04:43
از سر شب تا الان ( ساعت 4:30 ) همش غم درون دیده ام آب شد ! گاهی آدم کاری می کنه که بعدش تا مدتها بخاطرش ناراحته ، بد تر از اون زمانی که بخاطر کاری که دیگران می کنن آدم تا آخر عمر عذاب میکشه ... تنها راهش فراموشیه و فراموشی هم زمان میخواد پ .ن . عذر میخوام بابت این مدت که بیخبر گذاشتم و رفتم .
-
خوشحال!
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 04:09
کلی دردسر کشیدم یه عالمه تجربه صرفش کردم و ۳۰ سال از عمرم رو بهش اختصاص دادم ! تا بفهمم ؛ اگه بخوای راحت باشی فقط باید به خودت فکر کنی (خود خواه باشی ) به هیچ چیز نباید دل ببندی ( سنگ دل باشی ) و به هیچ کس نباید اعتماد کنی الان اصلا هم ناراحت نیستم می خوام خوش باشم اونم بدون دلیل ! یه خوشحال دیوونه ! همین !!! تموم شد...
-
احمقانه !
شنبه 21 دیماه سال 1387 05:09
فکر میکنم ضمیر پرسشی " چرا " کاربردی ترین کلمه ای که یاد گرفتم ! کلمه ای که همیشه در برخورد با موردی جدید یا نامانوس ازش استفاده می کنم ، از همون بچگی گاهی با این کلمه همه رو کلافه می کردم و حالا نوبت به خودم رسیده نمی تونستم فراموش کنم آخه چرای بی پاسخم که حدود یکماه همش توی ذهنم چرخ می خورد و آرازم میداد...
-
زندگی
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 17:16
دنیا را بد ساخته اند ، کسی را که دوست نداری ، دوستت دارد ! کسی را که تورا دوست دارد تو دوستش نداری ! اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد، به رسم ائین زندگانی به هم نمی رسند. و این رنج است . زندگی یعنی این شریعتی بعد که حالمان بهتر شد شاید بیشتر توضیح دادیم ... امیدوارم همه تعطیلات خوبی داشته باشن
-
آدمها
شنبه 14 دیماه سال 1387 21:06
می پرسن : چته ؟! - هیچی !!! ( دروغ گفتم ! خیلی چی ! ولی نه حوصله ی توضیح دادن دارم نه هم میتونم تحملشون کنم !) - حاضری؟! - نه ، من کار دارم! نمی تونم بیام !!! ( بازم دروغ گفتم ! حوصله مهمونی و آدمها رو ندارم !) من چم شده ؟! چرا از آدمها فراری شدم ؟! جدیدا همش دارم دروغ می گم !!! خودم از خودم انتظار نداشتم ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 16:42
خسته ام ! همین !!! از اینهمه دروغ خسته شدم ، از زندگی ، از آدمها ، از خودم ، از کارام ، از نت ، از نفس کشیدن ، از همه چی ...
-
یه روز با خودم !
شنبه 7 دیماه سال 1387 21:15
دلم برای خودم تنگ شده بود ، یعنی خودم از اینکه بهش توجهی نمی کنم گله داشت برای همین تصمیم گرفتم این جمعه فقط برای خودم باشه ! اول نشستم که یه لیست از کارایی که دوست دارم انجام بدم رو بنویسم ... هیچی !!! لیستم خالی بود خیلی فکر کردم اما چیزی یادم نیومد بعد بی خیال کارایی که دوست دارم انجام بدم شدم گفتم بشینم لیست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 03:06
از وقتی یادمه همیشه همینطوری بودم ... خیلی زود به همه چی وابسته میشم ،نمیدونم چرا ؟ شاید تنهاییم باعثش شده باشه به همه چیز و همه کس سریع عادت می کنم. حتی مدادا و پاک کنهای کوچیک توی دبستانم رو هنوز دارم ، چه برسه به آدمها ! اما کسایی هستن که خیلی زود فراموش میکنن ... و منکه نمی تونم به آسونی از یاد ببرمشون، نبودشون...
-
تکرار
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 02:39
صبح ، سر کار : از در وارد نشده همکار جدید با لبخندی ملیح انتظارم رو می کشه این فقط دو معنی داره ۱. یه خرابکاری کرده ۲. احتیاج به کمک داره و هر دوش یعنی دردسر و هدر رفتن کلی از وقتم ... و پیامدش تمام نشدن کارهای محوله به بنده و غرغر شندین از دیگر همکاران محترم است ! ( نمی دونم چرا این همکار جدید علاقه بسیار وافری داره...
-
بازم سلام !
دوشنبه 2 دیماه سال 1387 18:08
سلام اونجا لو رفت ، مجبور به اسباب کشی اجباری شدم ! فقط یه سوال ، میشه اینجا از روی وبلاگ قبلی رد یابی کرد ؟!