نا گفته ها

آنچه میخواهم بگویم ، اما گوشی برای شنیدن نیست ... پس مینویسم ، شاید چشمی برای دیدن پیدا شد!

نا گفته ها

آنچه میخواهم بگویم ، اما گوشی برای شنیدن نیست ... پس مینویسم ، شاید چشمی برای دیدن پیدا شد!


از سر شب تا الان ( ساعت 4:30 ) همش غم درون دیده ام آب شد !


گاهی آدم کاری می کنه که بعدش تا مدتها بخاطرش ناراحته ،

بد تر از اون زمانی که بخاطر کاری که دیگران می کنن آدم تا آخر عمر عذاب میکشه ... 


تنها راهش فراموشیه و فراموشی هم زمان میخواد  



پ .ن . عذر میخوام بابت این مدت که بیخبر گذاشتم و رفتم .


نظرات 2 + ارسال نظر
فرشید یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:47 ق.ظ


سیلام سیلام (خب دیگه ! نبودی این مدت و نمی دونی حرف زدنهای اینترنتی عوض شده ! سیلام هم آخرین مدل سلام کردنه !!!)

اول از همه بازگشت لولی وش مهربون رو به همه ی دوستان اینترنتیش (که کلی دلشون براش تنگ شده بود) تبریک می گم ! و به نمایندگی از طرف همه کلی دعا و آرزو نموده تا هر چه زودتر دچار فراموشی شوی ! (یعنی همون که فراموش کنی !!!)

دوم از همه اسمایل ندارم ! (تو این چند وقت که نبودی ، بنده به شدت تنبل شده ام !!!)

سوم اینکه قرررررررربونت برم تو می تونی هر وقت که دوست داشتی بیای و هر وقت هم که نخواستی نیای (خب یعنی اختیار زندگی مجازی خودت رو داری) ، نگرانی منو سایر دوستات فقط بخاطر این بود که خبر از سلامتیت هم نداشتیم ... پس نیازی به عذرخواهی نیست ، خودت رو هم بابت این موضوع ناراحت نکن ... (این بند یه مقدار صمیمی شد !)

چهارم اینکه ، خیلی دلم برات تنگ شده بـــــــــــــــــــــــــــود (تو این مدت ، فرشید یاد گرفته که به چه صورت کلمات را کشدار بنویسد ؛ فرشید موجود باهوشی می باشد !!!!!!!)

آها! چه سرعتی داره این پیشرف زبان در نت ! :D

پس همون سیلام !

اول از همه ممنون از دوست خوب و با معرفتم

دوم از تنبلیت نیست که! اینم یه جور صرفه جویی هست !

سوم اینکه خدا نکنه :X ممنون ... نمیدونم چی بگم!!! خوشحالم که اینجا دوستای خوبی مثه شما دو تا رو دارم. ممنونم که هستی ، ممنون ...

چهارم آفرین ! در باهوش بودن فرشید کسی شک نداشته و نداره !

یک بنده ی خدا یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:38 ق.ظ http://harjmarj.blogsky

سـلام سلام سلام سلام
حال شما ؟ کجا بودی ؟ بی خبر کجا رفتی ؟
دلمون برات تنگ شده بود ... کاش خبر می دادی ... نمی دونی چقدر برات نگران شده بودیم ... دلمون هزار راه رفت ... ولی خدا رو شکر که حالت خوبه ... خیلی خوشحالم که برگشتی و این که می خوای دوباره وبلاگ رو راه بیندازی ...
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا (یک بنده ی خدا هم یاد گرفته که به چه صورت کلمات رو کشدار بنویسد ... آخه فرشید موجود باهوشی می باشد :)))) )

سلام :X
بد نیستم ، تو خوبی؟ ...

الهی بگردم که نگران شده بودی:-s ببخشید!

هر دوتون هنرمند و با استعدادین دیگه!:D حرف کشدار نوشتن خودش خیلی هنره!

ممنون که سر زدی :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد