نا گفته ها

آنچه میخواهم بگویم ، اما گوشی برای شنیدن نیست ... پس مینویسم ، شاید چشمی برای دیدن پیدا شد!

نا گفته ها

آنچه میخواهم بگویم ، اما گوشی برای شنیدن نیست ... پس مینویسم ، شاید چشمی برای دیدن پیدا شد!

آدمها


می پرسن : چته ؟!

- هیچی !!! ( دروغ گفتم ! خیلی چی ! ولی نه حوصله ی توضیح دادن دارم نه هم میتونم تحملشون کنم !)


- حاضری؟!

- نه ، من کار دارم! نمی تونم بیام !!! ( بازم دروغ گفتم ! حوصله مهمونی و آدمها رو ندارم !) 


من چم شده ؟! چرا از آدمها فراری شدم ؟!


جدیدا همش دارم دروغ می گم !!! خودم از خودم انتظار نداشتم ...


نظرات 3 + ارسال نظر
فرشید شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
(اگه خجالت نبود فکر کنم روزی 75 تا کامنت برات می ذاشتم! )
من خوبم ! اون جوبه هم آب نداشت خدا رو شکر !!! خودت خوبی ؟! الهی من با فیل تصادف کنم ولی گرفتگی دلت رو نبینم !
می دونم چه حس و حالی داری ، یعنی سعی می کنم درک کنم ! منم کلی حرف دارم که نمی تونم به کسی بگم ، از طرفی هم دوست ندارم هیچوقت ظاهرم نشون بده که ناراحت هستم ، از رفتارای تکراری آدما هم که خسته شدم ، هیچ هدفی رو هم که نمی تونم دنبال کنم (هزار جور مانع برای هر هدفی وجود داره !) ، خلاصه اینکه منم می گم : هیچی ! کار دارم !
خلاصه ... امیدوارم خوب باشی و همیشه شاد
اگه فکر کردی الان می خوام خداحافظی کنم دوباره اشتباه کردی ! ، الان قصد دارم برات یه خاطره تعریف کنم !!! (از اونجایی که اینجا رو مثل خونه ی خودم دوسش دارم پس به خودم این اجازه رو می دم که هر چقدر دوست دارم بنویسم ! بس که صاحب خونه مهربونه )
والدین محترم در سفر تشریف دارن و می بایستی شخصا به سیر کردن شیکم خود اقدام کنم ، ساعاتی پیش تصمیم به سرخ کردن مقادیری سیب زمینی کرده تا در ساعات پایانی شب در مقابل تلویزیون صرف شود !!!
سرت رو درد نیارم ! از اونجایی که نسبت بین سیب زمینی خام و مقدار خلال شده را اصلا در ذهنم تصور نمی کردم ، ابتدا 3 عدد از بزرگترین سیب زمینی های موجود در منزل را شسته و سپس به پوست کندن و خلال کردن آنها مبادرت نمودم !! مواجه شدن با کوهی از خلال سیب زمینی ، پایان کار این قسمت بود ! بقیشو خودت می تونی حدس بزنی !!!!!!
بعععععععله ! درست حدس زدی ! قیافه الان من این شکلیه : !!! بازم درست حدس زدی ! همه جای آشپزخونه روغن ریخته !!! ولی این یکی رو نمی تونی حدس بزنی ! ، اونم این که : حواسم به فیلم پرت شد یادم رفت سیب زمینی ها تو روغن دارن شنا می کنن ! نتیجه این که بقدری روغن جذب کرده بود که اصلا قابل خوردن نبود ولی متاسفانه وقتی ناچار باشی دست به هر کاری می زنی !!!! احساس می کردم به جای سیب زمینی سرخ کرده دارم روغن مایع می خورم !!!!!!!!!!!!!

فکر کنم امشب خواب سیب زمینی ببینم !!!


خیلی خیلی خیلی مواظب خودت باش ، همیشه آرزو می کنم که همیشه خوش باشی


سلام علیکم داداش فرشید :-d

خدا رحم کرده که خجالتی هستی ;-) شوخی کردم تو روزی 1000 بار بیا ! منکه از خدامه تازه خیلی هم خوشحال میشم :-)

ممنونم ، تو خوبی ؟! خوشی ؟!

:-)) حالا مگه مجبور بودی همه سیب زمینی ها رو بخوری ! ببینم شکل سیب زمینی که نشدی ؟!:-d آخه سیب زمینی با اونهمه روغن رو چطوری خوردی ؟!!! حالت که خدایی نکرده بد نشد؟ از این به بعد سیب زمینی آب پز بخور !:-p

هر کاری می کنم حالم بهتر نمی شه ! نمی دونم چی باعث شد یهو اینطوری قاطی کنم !
خودم فکر می کنم اینقدر تحمل کردم که دیگه ظرفیتم تکمیل شده و یه دفعه ای اینطوری طغیان کردم !

تو هم مراقب خودت باش ، حواستم به جوبهای آب و درهای ماشین و تیرای چراغ برق و آسفالت خیابون و دیوارهای خونه و ... باشه :-d
همیشه باشی و همیشه خوش و موفق باشی

[ بدون نام ] شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ http://harjmarj.blogsky.com

می پرسن :چته ؟!
-مگه قرار چیزیم باشه ... من خوبم ... امروز چه روزه خوبی بود :)

- حاضری ؟!
- آره ، دارم میام ... یه لحظه صبر کنید ... می خواید بعدشم بریم پارک؟؟ شطرنج بیارم دور هم بازی کنیم ؟؟ :)

جدیدا همش دارم دروغ می گم !!! خودم از خودم انتظار داشتم چون همیشه این جوری بودم ...

همه به نوعی دارن دروغ می گن ... یا به خودشون یا به دیگران ... فقط شکلاشون با هم فرق داره ... سعی کن تو دروغ گفتن هم به فکر دیگران باشی :)

برات آرزوی بهترین ها رو دارم :)

ممنونم :-x

بس که به دیگران فکر کردم الان دیگه نمی تونم به خودم فکر کنم
شاید بخاطر همینه که دیگه نمیتونم آدمها رو تحمل کنم !!!
منم آرزو می کنم همیشه شاد و موفق باشی

کوروش یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ http://sirousrostami.blogsky.com/

آدمها از آدمها زود سیر میشن

آدمها از عشق هم دلگیر میشن

امیدوارم یه اتفاق خوب بازم زندگیتو زیبا کنه

ممنونم از نظرت :-)
خیلی وقته که اتفاقه خوبی نیافتاده ... انگار داستان زندگیم تمام شده ولی وقت زیاد آوردم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد